شنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰
زمان تقریبی مطالعه ۳ دقیقه

بر اساس نظریه‌ی ذهن بسط‌یافته گاهی اموری که از جنس نورون‌های بیولوژیکی در مغز ما نیستند و در بدن و محیط (طبیعی، مصنوعی، اجتماعی-فرهنگی) گسترده شده‌اند، به مدد فعالیت هوشمندانه‌ی ما قابلیت می‌یابند که در هنگام نیاز، یا جایگزین کارکردهای طبیعی مختل‌شده‌مان شوند و کارکرد و نقش علی عام آن را بر عهده بگیرند؛ یا با قابلیت‌های شناختی موجود، پیوند یابند و با ساخت سامانه یا فرایند شناختی تازه‌ای که از پیوند منابع درونی و بیرونی حاصل می‌شود، موجب تقویت و تکامل آن شوند.

این جایگزینی، تقویت‌کنندگی و تکامل‌بخشی درصورتی‌که با شروط دوام مقارنت، سهولت دسترسی و اعتمادپذیری منبع غیربیولوژیکی همراه شود، آن‌چنان با فرایندها و سامانه‌ی شناختی بیولوژیکی ما درهم‌تنیده می‌شود که جدا پنداشتن و ابزارانگاری امور بیرونی، در حد ابزارانگاری خود مغز نامعقول است و از پیش‌داوری ما در خصوص تعیین مرز شناختی و غیرشناختی و درونی و بیرونی ناشی می‌شود. این نظریه مدعی است که ارتباط انسان و فناوری، صرفاً با پیوند تراشه‌های الکترونیکی و امور مشابه آن به مغز حاصل نمی‌شود، بلکه تمام آن دسته از مهارت‌ها و قابلیت‌های خودساخته‌ی انسان که موجب تکامل شناختی او می‌شوند نیز فناوری‌هایی به شمار می‌روند که ترکیب‌های بیوتکنیکال را موجب می‌شوند و قدمت این ترکیب‌ها به قدمت طبیعت منعطف و خلاق انسانی است.

سایر مقالات