خانه » مقالات » چه بر سر قدرت نرم آمده است؟!
چه بر سر قدرت نرم آمده است؟!
یکشنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۱
زمان تقریبی مطالعه ۱۵ دقیقه
در پایان سال ۲۰۲۱ در جهان شاهد چنین صحنه‌ای بودیم: روسیه شروع به تجمیع نیروهای خود در نزدیکی مرز اوکراین کرده بود، هواپیماهای نظامی چین نخستین پروازهای خود را در نزدیکی مرز تایوان انجام می‌دادند، کرۀ شمالی همچنان برنامهٔ سلاح‌های اتمی خود را پیش می‌بُرد؛ و نیروهای طالبان در خیابان‌های کابل جولان می‌دادند. آنجا بود که از خود پرسیدم «چه بر سر قدرت نرم آمده است»؟

یک پاسخ احتمالی به این پرسش این است که همچنان می‌توان ردپای این نوع از قدرت را در بسیاری دیگر از رویدادها و وقایع اخیر جهان پیدا کرد. به‌عنوان مثال، چندی پیش جو بایدن میزبان نشستی مجازی درمورد دموکراسی با حضور نمایندگانی از بیش از ۱۰۰ کشور جهان بود. اما چین که به این نشست دعوت نشده بود، شروع به جوسازی تبلیغاتی در رسانه‌های عمومی و شبکه‌های اجتماعی در این مورد کرد که دموکراسیِ این کشور نسخه‌ای متفاوت و باثبات‌تر از دموکراسی آمریکایی است. این ماجرا درواقع نزاعی در عرصۀ قدرت نرم بود؛ قدرتی که بنا به تعریف، توانایی تأثیرگذاری بر دیگران ازطریق جذب و اقناع است، نه به‌واسطۀ اجبار یا پول.

سال ۱۹۹۰ که برای نخستین بار شروع به نوشتن دربارۀ مفهوم «قدرت نرم» کردم، بیش از هر چیز به‌دنبال این بودم که درک و برداشت محققان و اهل علم از «قدرت» را اصلاح کنم. اما به‌مرور زمان، این مفهوم بیشتر طنینی سیاسی پیدا کرد. [البته] از برخی جنبه‌ها، مبنای فکری و علمیِ این مفهومْ جدید نیست و مفاهیم هم‌خانواده با آن را می‌توان تا فیلسوفان باستان و متفکرانی همچون لائوتسه ردیابی کرد. به‌علاوه، «قدرت نرم» به‌هیچ‌وجه ویژگیِ خاص رفتار آمریکا در سطح جهان نیست. بسیاری از کشورها و یا سازمان‌های کوچک نیز دارای قدرت جذب‌کردن هستند و دست‌کم در دموکراسی‌ها، قدرت نرم یکی از ارکان راهبریِ جامعه به حساب می‌آید.

بااین‌حال، امروزه این مفهوم بیشتر رنگ‌وبوی حوزۀ روابط بین‌الملل را به خود گرفته است. سرنوشتی که اتحادیۀ اروپا دچار آن شد و وضعیت فعلیِ آن، باعث شده است که رهبران و سیاستمداران این کشورها توجه فزاینده‌ای به این مفهوم پیدا کنند.

از سال ۲۰۰۷ که هو جینتائو، رئیس‌جمهور وقت چین، اعلام کرد که این کشور باید قدرت نرمِ خود را بسازد، پکن میلیاردها دلار در این حوزه سرمایه‌گذاری کرده است. چالش کنونی چین طراحی و پیاده‌سازیِ راهبرد مؤثری برای دستیابی به «قدرت هوشمند» است. اگر این کشور بتواند قدرت نرم را به‌خوبی به قدرتِ سختِ رو به رشدِ خود اضافه کند، احتمال شکل‌گیری ائتلاف‌هایی که موازنه را به نفع طرف مقابل بر هم بزنند را کمتر خواهد کرد.

البته قدرت نرم تنها –یا حتی مهم‌ترین– منبع قدرت نیست، و اثری تدریجی و غیرمستقیم دارد؛ اما نادیده‌گرفتن آن خطای راهبردی و تحلیلیِ بزرگی است. علاوه‌بر قدرت نظامی، جذابیت و قدرتِ فرهنگ و حقوق رومی بود که قدرتِ این امپراطوری را تشکیل ‌می‌داد. همچنین –به‌قول یک تحلیل‌گر نروژی– حضور آمریکا در اروپای غربی در دوران پس از جنگ جهانی دوم را می‌توان «امپراطوری همراه با دعوت‌نامه» نام گذاشت. دیوار برلین را نه گلوله‌های توپ، بلکه پتک‌ها و بولدزرهایی تخریب کردند که در دست افرادی بود که تحت تأثیر قدرت نرم غرب قرار داشتند.

رهبران سیاسیِ هوشمندتر از مدت‌ها پیش به این امر پی برده بودند که ارزش می‌تواند قدرت‌آفرین باشد. اگر من بتوانم کاری کنم که خواستۀ من تبدیل به خواستۀ شما شود، دیگر مجبور نخواهم بود شما را وادار به انجام کاری کنم که نمی‌خواهید. اگر ارزش‌های یک کشور برای دیگران جذاب به نظر برسد، دیگر لازم نیست مدام به سیاست هویج و چماق متوسل شد.

سال ۱۹۹۰ که برای نخستین بار شروع به نوشتن دربارۀ مفهوم «قدرت نرم» کردم، بیش از هر چیز به‌دنبال این بودم که درک و برداشت محققان و اهل علم از «قدرت» را اصلاح کنم. اما به‌مرور زمان، این مفهوم بیشتر طنینی سیاسی پیدا کرد.

قدرت نرم یک کشور بدواً از سه منبع سرچشمه می‌گیرد: فرهنگ، ارزش‌های سیاسی (مانند دموکراسی و حقوق بشر)، و خط‌مشی‌های آن کشور (که اگر منافع دیگران را هم لحاظ کند، در چشم همگان مشروع جلوه خواهد کرد). یک حکومت می‌تواند از راه‌های گوناگونی بر دیگران تأثیر بگذارد؛ ازطریق رفتارهایش در داخل کشور (حراست از رسانه‌های آزاد و حق اعتراض)، از رفتار او در صحنۀ بین‌المللی (مشورت با دیگران و اراده به همکاری‌های چندجانبه)، و خط‌مشیِ بین‌اللملیِ خود (مثلا حمایت از توسعه و حقوق بشر).

در جریان پاندمی کوید19، چین سعی کرد ضربه‌ای که در اثر مخفی‌کاریِ این کشور در آغاز ظهور این بیماری در ووهان، به قدرت نرم آن وارد شده بود را با «دیپلماسی واکسن» جبران کرده و قدرت نرم خود را تقویت کند. [بخش عمده‌ای از] تلاش‌های پکن معطوف به طرح راه ابریشم جدید بود؛ طرحی که منجر به راه‌اندازی پروژه‌های زیرساختی بی‌شماری در مناطق مختلف جهان شده است.

اما [برخی از] نظرسنجی‌های بین‌المللی حاکی از ناکامی چین در این مسیر هستند. میزان جذابیت چین [برای افکار عمومی] در تمامی قاره‌ها به‌جز آفریقا، کمتر از ایالات متحده است. یکی از دلایل کمتر بودنِ قدرت نرم چین، و استفادهٔ اقتدارگرایانه این کشور از قدرت سخت برای پیش‌بُرد خط‌مشی ناسیونالیستیِ خود در عرصۀ بین‌الملل است. این ویژگی را می‌توان در جریمه‌های اقتصادی این کشور علیه استرالیا و نیز عملیات نظامیِ آن در مرز هند به‌خوبی مشاهده کرد.

چین در [حوزۀ] قدرتِ هوشمند مشکل دارد؛ پیش‌بُرد همزمانِ «دیپلماسی واکسن» و «دیپلماسی گرگ مبارز» (تهدید و پرخاش علیه کشورهای کوچک‌تر) کار دشواری است.

اگرچه نظرسنجی‌های بین‌المللی نشان می‌دهد که آمریکا نیز در دورهٔ تصدی دونالد ترامپ در حوزۀ قدرت نرم با افولی نسبی مواجه شده، اما [پدیدۀ] آمریکا در «حکومت» این کشور خلاصه نمی‌شود. برخلاف منابع قدرت سخت (مثلاً نیروهای مسلّح)، بسیاری از منابعِ قدرت نرم مستقل از حکومت هستند و صرفاً تاحدی تحت تأثیر اهداف [و اقدامات] آن قرار می‌گیرند. برای مثال، فیلم‌های هالیوودی که زنانِ مستقل و یا اقلیت‌های معترض را به نمایش می‌گذارند، برای مخاطبان خود در اقصی‌نقاط جهان الهام‌بخش هستند. به‌همین‌سان، فعالیت‌های خیریهٔ مؤسسات و بنیادهای آمریکا و آزادی دانشگاه‌های این کشور در تحقیق و پژوهش نیز چنین تأثیری دارد.

شرکت‌ها، دانشگاه‌ها، مؤسسات و بنیادها، کلیساها، و جنبش‌های اعتراضی، همه و همه قدرت نرم خاص خودشان را دارند و ممکن است فعالیت‌هایشان در برخی موارد هم‌راستای اهداف سیاست خارجی حکومت باشد و در برخی موارد نیز در تضاد با آن. در هر حال، روزبه‌روز بر اهمیت این منابع «خصوصی» قدرت نرم در عصر رسانه‌های اجتماعی افزوده می‌شود.

یورشی که در ۶ ژانویۀ ۲۰۲۱ به کنگرۀ آمریکا انجام شد، بدون شک به قدرت نرم آمریکا لطمه زد. ولی کسانی که به‌سرعت روضه‌خوانِ مرگ دموکراسی آمریکایی شده‌اند باید به یاد داشته باشند که انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۰ در آمریکا –باوجود پاندمی کووید 19– نتیجه‌ای بی‌سابقه و منحصربه‌فرد داشت. آمریکایی‌ها هنوز قادر هستند که با انتخاباتی آزاد و منصفانه، عوام‌فریب‌ها را از کرسی قدرت پایین بکشند.

البته معنای این حرف این نیست که دموکراسی آمریکایی و قدرت نرم این کشور در بهترین شرایطِ خود قرار دارد. ریاست‌جمهوریِ ترامپ باعث تضعیف بسیاری از هنجارهای دموکراتیک شد که باید هرچه سریع‌تر احیا شوند. بایدن تقویت دموکراسی در درون و بیرون از کشور را به‌عنوان یکی از اهداف دورۀ ریاست‌جمهوری خود اعلام کرده است؛ اما برای دیدن [و قضاوت] نتایج تلاش‌های او، باید همچنان به نظاره نشست.

نمی‌توان درمورد سرنوشت آیندۀ قدرت نرم کشورها پیش‌بینیِ قطعی انجام داد. اما بدون شک تأثیرگذاری ازطریق «جذب» کماکان یکی از مؤلفه‌های مهم صحنۀ سیاست بین‌الملل خواهد بود. به‌قول مارک تواین: «گزارش‌هایی که درمورد مرگ من می‌شود، بسیار اغراق‌شده هستند». درمورد قدرت نرم هم همین مسئله صادق است.

 

سایر مقالات