خانه » مقالات » رای نوشت/ رسانه‌های اجتماعی در برابر دموکراسی (بخش سوم)
رای نوشت/ رسانه‌های اجتماعی در برابر دموکراسی (بخش سوم)
شنبه, ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
زمان تقریبی مطالعه ۲۰ دقیقه
اگر توانایی غیر قابل وصف بشر برای فروپاشی و نابودی چیزهای خوب مورد استفاده برای تحقق اهداف خوب وجود نداشت، رسانه‌های اجتماعی به نیرویی قدرتمند برای اشاعه ارزش‌های مردم‌سالارانه بدل می‌شدند. اما در حال حاضر، قدرت و گستره فعالیت این پلتفرم‌ها به حدی است که خود تهدیدی اساسی برای دولت‌های بزرگ جهان تبدیل شده‌اند.

طبیعت تهدید‌کننده رسانه‌های اجتماعی

تأثیر لابی‌ها و شرکت‌ها

همرسانی غیرارگانیکِ داده، پلتفرم رسانه‌های اجتماعی را به ابزاری طبیعی برای تهدید دموکراسی بدل کرده است. این در حالی است که رسانه‌های اجتماعی نیز از سوی دیگر، مستقیماً و آگاهانه از طرق مختلف با سیاست در تعامل هستند. رسانه‌های اجتماعی، بخشی عمده از چیزی که امروز «غول‌های فناوری» نامیده می‌شوند، هستند. بر اساس برآوردهای صورت‌گرفته، به نظر می‌رسد که قدرت نفوذ و لابی بخش فناوری روزبه‌روز در حال رشد و افزایش بوده و هر شرکتی برای منافع خود در تلاش و کشمکش است. تأثیر شرکت‌های فعال در بخش فناوری بر سیاست، به‌ویژه در ایالات متحده، برخی از سیاستمداران را به واکنش وادار کرده است. بسیاری از چهره‌های سیاسی سرشناس، تلاش خود را برای مقاومت در برابر لابی شرکت‌های فناوری، آغاز کرده‌اند. به عنوان مثال، الیزابت وارن[۱]، سناتور مشهور آمریکایی، مدت‌ها است که از طرح «در هم شکستن شرکت‌های بزرگ فناوری[۲]» رونمایی کرده است.
از سوی دیگر، اتحادیه اروپا نیز در نظر دارد تا قدرت شرکت‌های بزرگ فناوری را محدود کند. کشورهای اروپایی قصد دارند مسئولیت رسانه‌های اجتماعی در قبال محتوای منتشرشده بر بسترشان را افزایش دهند.

تجربیات بین‌المللی

ماهیت سازمانی رسانه‌های اجتماعی، می‌تواند فرایند دموکراسی را در کشورهای غربی، با اختلال مواجه کنند. از سوی دیگر، مکانیزم و نوع عملکرد شبکه‌های اجتماعی، نحوه همرسانی رایگان اطلاعات و توانایی ارتباطی مردم نیز می‌تواند به تهدیدی بزرگ برای جوامع غیردموکراتیک نیز باشد. از همین روی، ماهیت دوگانه مخاطرات رسانه‌های اجتماعی، برای جوامع دموکرات و غیردموکرات، سبب وضع محدودیت‌هایی برای فعالیت این پلتفرم‌ها در بسیاری از کشورهای جهان شده است.

روسیه

رویکرد دولت روسیه نسبت به رسانه‌های اجتماعی طی سال‌های اخیر، بیشتر و بیشتر به سوی محدودسازی حرکت کرده است. به عبارت دیگر، اگرچه بسیاری از بزرگترین پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی هنوز در روسیه قابل دسترسی هستند، اما روند کاهش استفاده از پلتفرم‌های خارجی چون فیسبوک، اینستاگرام و یوتیوب در این کشور، به آرامی طی می‌شود. سایت‌ها و سرویس‌های دیگر، مانند برنامه پیامرسان تلگرام نیز، پیش از این و به دلیل امتناع از در دسترس قرار دادن اطلاعات حیاتی استخراج‌شده از کاربران در اختیار مقامات روسیه، ممنوع و فیلتر شده‌اند. در کشور روسیه، با وجود آزادی استفاده و در دسترس بودن بسیاری از رسانه‌های اجتماعی غربی که قانونی هستند، شبکه‌های اجتماعی بومی این کشور، علی‌رغم کنترل بالای دولت بر اطلاعات و داده‌هایشان، بالاترین سطح محبوبیت را میان شهروندان این کشور، دارا هستند.

جمهوری خلق چین

کشور چین به داشتن محدود‌ترین و تحت کنترل‌ترین رویکرد ممکن نسبت به رسانه‌های اجتماعی، مشهور است. دولت این کشور به شهروندان خود اجازه می‌دهند فقط از شبکه‌های اجتماعی مورد تایید دولت و عموما بومی استفاده کنند. نکته جالب این است که این رسانه‌های اجتماعی به واسطه کارآمدی و جذابیت خود، در این کشور بسیار محبوب هستند و غالبا در سایر کشورها نیز در زمره شبکه‌های اجتماعی پرطرفدار و پرمخاطب، قرار دارند. گرچه کارشناسان غربی مدعی هستند که استفاده شهروندان چینی از این رسانه‌های اجتماعی باعث بروز نوعی انزوای یک‌طرفه برای کاربران این کشور می‌شود، اما از سوی دیگر، محبوبیت بالای برنامه‌هایی چون وایبو[۳] و وی‌چت[۴] در کشورهای غربی، مبین سطح بالای کارآمدی و رغبت بالای کاربران به استفاده از این پیامرسان‌ها است.

نکته بسیار حائز اهمیت این است که رسانه‌های اجتماعی، با وجود کنترل و محدودیت‌های معقول و منطقی در کشورهای غیرغربی، همچنان ماهیت تهدیدآمیز خود برای جامعه را حفظ کرده‌اند و لزوم برخورد محتاطانه با آن‌ها تقریبا بر همگان آشکار است. حال، با در نظر گرفتن این پیشفرض، می‌توان نتیجه گرفت که این تهدیدات در بستر کشورهای دموکراتیک غربی، بسیار مخرب‌تر و جدی‌تر نیز هستند.

مشکلات خودتنظیمی

اکثر رسانه‌های اجتماعی، مدعی هستند که در صورت اعطای آزادی از سوی دولت‌ها به آن‌ها، می‌توانند بهترین عملکرد ممکن را در زمینه مبارزه با انتشار داده‌های غلط داشته باشند و بهترین تجربیات ممکن از تعاملات اجتماعی را برای کاربران خود فراهم سازند. مدیران شرکت‌های بزرگ فناوری، مدام بر خودتنظیمی و لزوم پرهیز دولت‌ها از دخالت در امر تنظیم عملکرد رسانه‌های اجتماعی تاکید دارند.

اما، به واسطه اهمیت بسیار بالای محتوای تولیدی از سوی کاربران و برجسته بودن نقش این مؤلفه در مدل کسب‌وکار رسانه‌های اجتماعی، موضوع خودتنظیمی، نسبت به سایر صنایع، در رسانه‌های اجتماعی، شرایطی متفاوت و چالش برانگیز می‌یابد. مسئله یادشده، دو مشکل اساسی برای خودتنظیمی شبکه‌های اجتماعی به وجود می‌آورد:

  • تنظیم سریع و موثر عملکرد و فعالیت همه کاربران به صورت برخط و بدون هدررفت زمان، غیرممکن است. گرچه یک پلتفرم اجتماعی می‌تواند مجموعه قوانین و سیاست‌هایی را برای کنترل رفتار کاربرانش اعلام کند، اما اعمال این قوانین و بررسی میزان پایبندی افراد به مقررات یادشده، باید بر گزارشات مردمی مبتنی بوده و امری زمانبر محسوب می‌شود. به عنوان مثال، بسیاری از گروه‌های خشونت طلب، با استفاده از ترفندهایی، فعالیت خود را در چارچوب قوانین فیسبوک تعریف کرده و ادامه می‌دهند و از همین طریق، فیسبوک قادر به شناسایی آن ها نیست. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که سیستم یادشده دارای نواقص بیشمار است.
  • دومین چالش بزرگ پیش‌روی رسانه‌های اجتماعی نوظهور، این است که فرایند خودتنظیمی، ذاتا برای مدل کسب‌وکار و تجارت این شرکت‌ها مضر و مخرب است. اکثر این پلتفرم‌ها، عمده درآمد خود را از راه تبلیغات کسب می‌کنند. بی‌شک فرایندی مانند شناسایی و حذف اطلاعات غلط، اخبار جعلی و تبلیغات هدفمند مخرب، انتشار تبلیغات را محدود می‌سازد و درنتیجه درآمد شرکت را کاهش می‌دهد.

حتی بدون توجه به وجود موانع یادشده در مسیر خودتنظیمی رسانه‌های اجتماعی، نفوذ و توان خود این شرکت‌های بزرگ فناوری برای دستکاری افکار عمومی و قدرتی که می‌توانند در اعمال اراده خود بر کاربرانشان داشته باشند، همچنان یک نگرانی بزرگ برای دولت‌ها و کارشناسان، محسوب می‌شود. فارغ از احتمال بالای تمایل این شرکت‌ها برای اعمال نفوذ در فضای سیاسی کشورها و اثرگذاری بر فرایند دموکراسی، همه کارشناسان به اتفاق معتقدند که وجود این توان بالقوه در اختیار شرکت‌ها جهت اثرگذاری و حرکت دادن ذهن کاربران به سوی ایدئولوژی‌های خاص، بسیار خطرناک و مخرب است.

به عنوان مثال، فیسبوک طی سال گذشته، گروهی فیسبوکی موسوم به گارد کنوشا[۵] را حذف کرد. این گروه، مسئول حادثه تیراندازی شهر کنوشا، واقع در ایالت ویسکانسین[۶] در ماه اوت سال 2020 هستند. ترویج خشونت و افراط گرایی این صفحه پیش از مسدود شدن، چندین بار از سوی کاربران به فیسبوک گزارش شده بود؛ اما از آنجا که لحن، درخواست‌های خشونت آمیز و زبان مورد استفاده از سوی این گروه، مبهم و غیرصریح بود، از سوی سیستم نظارت فیسبوک، متخلف شناخته نشد. این در حالی است که بر اساس برآورد کارشناسان فیسبوک، عملکرد گروه یادشده، هیچگونه مغایرتی با قوانین فیسبوک نداشت.

نمونه بالا، فقط مثالی کوچک از ضعف عمیق رسانه‌های اجتماعی در شناسایی و تشخیص تخلفات این چنینی از سوی رسانه‌های اجتماعی محسوب می‌شود. بسیاری از گروه‌ها و جریان‌ها با اتکا به ادبیات غیرمستقیم، بخشی از گروه‌های اجتماعی را به خشونت دعوت کرده یا اقدام به اشاعه تفکر سیاسی خاصی در بستر جامعه می‌نمایند. این پدیده مبین سادگی بیش از حد اجرای یک عملیات روانی تمام عیار، بدون تخطی از قوانینی چون آزادی بیان، منع ترویج خشونت یا حفظ حریم شخصی است.

نتیجه‌گیری

فیرمین دبرابندر[۷]، در متن آخرین اثر مکتوب خود موسوم به «زندگی پس از حریم شخصی[۸]»، اظهار می‌دارد:

«ما بر آن شده‌ایم تا با استفاده از مقامات رسمی که انتخاب می‌کنیم، اقدام به کنش سیاسی نیابتی نماییم. همانطور که در اسناد و دیدگاه‌های متفکران فدرالیست نیز آمده است، این مدل از کنش سیاسی، دقیقاً به منظور محدود کردن تأثیرگذاری، ضریب نفوذ و فعالیت سیاسی شهروندان عادی طراحی شده است.»

از سخنان دبرابندر، می‌توان چنین نتیجه گرفت که «ایده بکر «دولت‌ها» این است که تصمیم گیری مستقیم را از عموم مردم گرفته و آن را در اختیار نمایندگان قرار دهند. یعنی یک طبقه حاکم که مسئولیت تصمیم‌گیری از طرف رای‌دهندگان را بر عهده می‌گیرد. فارغ از اینکه ما چنین فرایندی از متن و مدل اجرای دموکراسی را امری خوب بدانیم یا بد، این قبیل حرکت‌ها و پویش‌ها، منجر به ایجاد گروه‌های نخبگانی و تلاش روزافزون این گروه‌ها برای جذب مخاطب از میان عموم مردم می‌شود.»

اگر مراقب نباشیم ، شبکه‌های اجتماعی می‌توانند به نماینده و تصمیم‌گیرنده‌ای جدید در این بستر، تبدیل شوند. تصمیم‌گیری در مورد امور مختلف در آینده‌ای نزدیک، بدون توجه و اهمیت به ارگانیک یا غیرارگانیک بودن، به بلندترین صدا در رسانه‌های اجتماعی سپرده خواهد شد.

نکته قابل توجه این است که شبکه‌های اجتماعی توانایی تبدیل شدن به ابزار قدرتمند دموکراتیزه‌سازی هر جامعه‌ای را دارند. پلتفرم‌های یادشده به مردم اجازه می‌دهد که با قدرت بیشتر متحد و همصدا شوند و همین امر، مصادره جریان‌های موجود در بستر رسانه‌های اجتماعی و دستکاری اطلاعات از سوی گروه‌هایی خاص را میسر می‌سازد. بنابراین، شمشیر دو لب رسانه‌های اجتماعی از یک سو می‌توانند جهان را برای همیشه تغییر داده و به مکانی بهتر بدل سازند، یا از سوی دیگر، با در نظر گرفتن منافع محدود گروه‌هایی خاص، اقدام به دستکاری و کنترل افکار عمومی نمایند.

در نهایت می‌توان نتیجه گرفت که اگر توانایی غیرقابل وصف بشر برای فروپاشی و نابودی چیزهای خوب مورد استفاده برای تحقق اهداف خوب وجود نداشت، رسانه‌های اجتماعی به نیرویی قدرتمند برای اشاعه ارزش‌های مردم‌سالارانه بدل می‌شدند. اما در حال حاضر، قدرت و گستره فعالیت این پلتفرم‌ها به حدی است که خود تهدیدی اساسی برای دولت‌های بزرگ جهان تبدیل شده‌اند.

بخش اول نوشته را از اینجا بخوانید.

بخش دوم نوشته را از اینجا بخوانید.

سایر مقالات