مفهوم شناسی
مفهوم social inclusion به عنوان یک پارادایم جدید در خطمشیگذاری عمومی قلمداد میشود. با توجه به تغییر ماهیت دولت و به طور خاص محدودیتهای تحمیلشده توسط بازیگران بینالمللی و فراملی، social inclusion به دنبال مشارکت دادن طیف وسیعی از بازیگران، از جمله سازمانهای جامعه مدنی در کنار دولتها است تا به روایت بانک جهانی، بتواند با ماهیت چندوجهی مسائل اجتماعی مواجهه نماید.
اگر معنای مسائل اجتماعی را فراتر از تعریف سادهانگارانه بازتوزیع منابع مادی بدانیم در این صورت مفهوم social inclusion، بر فضای مدنی ، سیاسی و اجتماعی تمرکز دارد.
این مفهوم توسط طیفی از بازیگران از گروههای جامعه مدنی، سازمانهایی مانند اتحادیه اروپا و یا نهادهای فراملی مانند بانک جهانی به کار گرفته شده است، اما هیچ تعریف واحدی برای این اصطلاح وجود ندارد و به شدت مورد مناقشه است.
social inclusion غالباً در یک رابطه دیالکتیکی در مقابل محرومیت اجتماعی (social exclusion) ارائه میشود. علاوه بر این ، مفهوم inclusion و در مقابل آن محرومیت (exclusion)، مبتنی بر درک مکانیکی از روابط انسانی است که در آن افرادی که واجد معیارهای خاصی هستند درون مرزبندی وارد میشوند و کسانی که خارج از این محدوده هستند محروم تلقی میشوند.
درک آنچه inclusion را تشکیل میدهد در میان استعمال کنندگان این لفظ و در ادبیات دانشگاهی متفاوت است. inclusion به طور کلی به عنوان یک عضویت عمومی تلقی میشود. این دیدگاه برآمده از یک نگاه ویژه به رهآوردهای سیاسی است که به دنبال ایجاد اتحاد است.
پارادایمهای متعددی مفهوم inclusion را مفهومپردازی کردهاند و هر کدام تصور خاصی از آنچه را که قرار است مداخله داده شود، مطرح میکنند.
جایگاه Social Inclusion در حکمرانی
social inclusion مفهومی است که از ادبیات حکمرانی خوب وارد گستره حکمرانی شده است. حکمرانی خوب ریشه در رشته توسعه بینالملل دارد و خواستگاه آن آمریکا است. مسئله ظرفیت اندک توسعه در کشورهای درحالتوسعه و جهان سوم بهعلاوه آنچه فساد اداری میخوانند موجب شکلدهی ادبیات حکمرانی خوب شده است.
برای فهم دقیق social inclusion بایستی عقبه حکمرانی خوب را دنبال کرد، پس از جنگ جهانی دوم، نسل اول توسعه، مبنی بر توسعه اقتصادی شکل گرفت. ایده بلوک غرب بعد از جنگ این بود که در شرایطی که فقر دامنگیر بسیاری از کشورها شده است، گرایش به کمونیسم زیاد شده است و کشورهای بلوک شرق بهویژه چین و شوروی نبایستی سهمی بیش ازآنچه بعد از جنگ در اختیار داشتهاند به دست آورند. ازاینرو، با تأسیس نهادهای بینالمللی نظیر صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی (WB) اقدام به اعطای وامهای توسعه و در عوض مشروط سازی این وامها در جهت اهداف لیبرالیستی نمودند. دیری نپایید که غربیها بهویژه آمریکاییها که پیشرانان توسعه بودند دریافتند که نظامهای اجتماعی بههمپیوسته هستند و آزادسازی نظام اقتصادی فارغ از بقیه نظامهای اجتماعی امکانپذیر نیست؛ ازاینرو شرایط مربوط به اصلاحات سیاسی و اجتماعی را نیز به شرایط وامهای خود افزودند. در این نقطه بود که مفاهیمی نظیر social inclusion در کنار شبکهای از دیگر مفاهیم نظیر آزادی سیاسی، احزاب، بخش سوم، مردمنهادها و … ترویج یافت.
به عبارتی دیگر، اگر social inclusion در ادبیات علوم سیاسی، حول مشارکت یا عدم مشارکت گروههای مختلف اجتماعی شکل گرفته است، در ادبیات حکمرانی، با حکمرانی خوب ترویج یافته است و غایت از آن، بازیگرکردن و فعالسازی گروههای اجتماعی در تلائم و هماهنگ با اهداف کلی است که در حکمرانی خوب دنبال میشود. تا جایی که در زمره یکی از اصول هشتگانه حکمرانی خوب توسط شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل (اکوسوک) معرفی شده است.
انتقادها از Social Inclusion
اولین گروه منتقدین معتقدند که تصویری که از این مفهوم ترسیم میشود، رهزن است؛ به عبارتی تصویر فعلی social inclusion را هم در فرآیند و هم در رهآورد موثر میداند، هم در ساختار و هم در عامل موثر نشان میدهد اما منتقدان این مفهوم مدعی هستند که social inclusion با تمرکز بر روی روابط افقی و تغافل از روابط عمودی، نابرابریهای ساختاری را لاپوشانی میکند.
انتقاد دوم این است که مفهوم social inclusion با ارائه تصویری صفر و یکی از رابطه بین inclusion و محرومیت، نوعی مصونیت و اغفال در خصوص افرادی که محرومیت را به وجود آوردهاند، ایجاد میکند.
سوم اینکه منتقدان استدلال میکنند مفهوم inclusion به معنای پذیرفتن نظام سیاسی و اجتماعی حاکم است و در نتیجه در ناخودآگاه اندیشمندان اجتماعی، احتمال تغییر را تضعیف میکنند.
نسبت انقلاب اسلامی و Social Inclusion
اگر در روایت خویش از مفهوم Social Inclusion آن را به معنای مشارکت دادن مردم بدانیم، بدیهی است که مشارکت مردمی از مهمترین عناصر انقلاب اسلامی است و مقام معظم رهبری نیز در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی از آن به عنوان برکات انقلاب اسلامی یاد کردهاند.
اگر بر فصل سوم قانون اساسی (حقوق ملت) یعنی اصول نوزدهم تا چهل و دوم نیز مروری داشته باشیم، واضح است که حقوق مردم، تشکلها، اصناف و احزاب در موضوع مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لحاظ شده است و زیرساختهای قانونی و قضایی آن تعبیه شده است منتها با یک شرط اساسی و آن رعایت موازین اسلامی است.
به نظر میرسد توسعه ادبیات Social Inclusion در جامعه علمی و عملی جمهوری اسلامی ایران که امروز بیش از هر زمان دیگری در پرتو اصول حکمرانی خوب دنبال میشود سزاوار احتیاط بیشتری است تا مبادا Social Inclusion دستآویز معاندین و گروههایی با اهداف غیراسلامی شده و در ظاهر و بستهبندی شکیلی همانند حکمرانی خوب، اهداف نظام سرمایهداری غربی را تحقق بخشد.